بزرگی گوید: مرا همسایه ای بود فاسق و نابکار و خلقْ از همسایگی و مجاورت او در رنج و تعب بسیار. از دنیا بیرون شد. شبی او را به خواب دیدم بر هیأتی و صورتی نیکو. حُلّه ای (لباس قیمتی) در تن و عمامه ای بر سَر. او را گفتم: ای مرد فاسق! این مرتَبت به چه یافتی؟
مرا گفت: خاموش باش که آن کس که خواننده ی قرآن باشد، او نه اهل فسق و عصیان باشد. گفتم: تو قرآن را جمله دانی؟ گفت: نه، دو سورت دانستم. سورت الدُّخان و سورت یسآ، به سورت الدُّخان، از دوزخ و آفتِ آن برَستم و به سورت یس به جوار قربِ حضرتِ رحمان پیوستم.
چون از دو سورت، چندین تاثیرِ سعادت پیدا شود، بنگر تا فردا از جوامِع دیگر سورت ها، چه دولت، آشکارا شود.
منبع : http://www.hawzah.net